عشق حاضر جواب منp96
برگشت یه نگاه خاصی بهم کرد و گفت:
- یه بار دیگه اینجوری صدام کنی عواقبش پای خودته!
جوون؟
باز خودش ادامه داد:
- حالا چی میخواستی بگی جغله؟
یکم از حالت هنگ خارج شدمو گفتم:
- راجبه تهیونگ و سنا
با تعجب گفت:
- تو اونا رو از کجا میشناسی؟
- لیسا بهم گفت! اونش مهم نیست مهم اینه که منو لیسا فهمیدیم این الا اینا واناستازیا جون
یعنی همون داهیون اینا دارن نقشه میکشن زندگیه این دوتا رو بهم بزنن! لیسا میگفت باید جلوشونو بگیریم!
جیمین با بهت نگام میکرد و در اخر گفت:
- این دفعه اگه اتفاقی بیفته تهیونگ میزنه به سیم اخر!
مظلوم سرمو کج کردمو گفتم:
- پس کمکشون کنیم؟
فقط نگام کرد ... یه نگاه خاص! از نگاهش داغ میکردم کلافه گفتم:
- چرا اینجوری نگام میکنی؟
یه دفعه اروم اومد جلوم ... یا حضرت فیل .. صورتشو هی داشت میاوورد پایین ترکه از ترس
پریدم عقب و گفتم:
- چی کار میکنی؟
خندید و گفت:
- آیو رفتارتو درست کن اگه بلایی سرت اووردم تقصیر خودته!
با حالتی خاص از کنارم رد و شد و رفت! حالش بده نمیدونم چی گازش زده؟
هممون تو یه اتاق جمع شدیم ...
لیسا- اول باید بریم خونه ی تهیونگ اینا باید باهاشون صحبت کنیمو موضوعو بهشون بگیم!
جمن - پس بپرید برید حاضر شید!
- مگه اونا بوسانن
جیمین - نه پس بنظرت تا سئول میریم و برمیگردیم؟
با حرص گفتم:
- جیمین
به حالت مسخره گفت:
- جونه دلم؟
(اگه به مسخره نمیگفتی نمیشد؟) زهر مار!
- سر به سرم نذار!
موهامو با دستش بهم ریختو گفت:
- اوکی! پس پاشید اماده شید منتظرم!
به همراهه سوجون از اتاق رفتن بیرون منو لیسام سریع حاضر شدیمو رفتیم بیرون ...
از اتاق که خارج شدیم لیسا اروم زد بهم و گفت:
- اوه اوه اناستازیا!
راست میگفت داهیون داشت میومد تو اغوشمون! نزدیک که شد با لحن نیش دار همیشگیش گفت:
- به سلامتی کجا؟
خودم پریدم وسط وگفتم:
- یه سر میریم خونه عمو شجاع!
- یه بار دیگه اینجوری صدام کنی عواقبش پای خودته!
جوون؟
باز خودش ادامه داد:
- حالا چی میخواستی بگی جغله؟
یکم از حالت هنگ خارج شدمو گفتم:
- راجبه تهیونگ و سنا
با تعجب گفت:
- تو اونا رو از کجا میشناسی؟
- لیسا بهم گفت! اونش مهم نیست مهم اینه که منو لیسا فهمیدیم این الا اینا واناستازیا جون
یعنی همون داهیون اینا دارن نقشه میکشن زندگیه این دوتا رو بهم بزنن! لیسا میگفت باید جلوشونو بگیریم!
جیمین با بهت نگام میکرد و در اخر گفت:
- این دفعه اگه اتفاقی بیفته تهیونگ میزنه به سیم اخر!
مظلوم سرمو کج کردمو گفتم:
- پس کمکشون کنیم؟
فقط نگام کرد ... یه نگاه خاص! از نگاهش داغ میکردم کلافه گفتم:
- چرا اینجوری نگام میکنی؟
یه دفعه اروم اومد جلوم ... یا حضرت فیل .. صورتشو هی داشت میاوورد پایین ترکه از ترس
پریدم عقب و گفتم:
- چی کار میکنی؟
خندید و گفت:
- آیو رفتارتو درست کن اگه بلایی سرت اووردم تقصیر خودته!
با حالتی خاص از کنارم رد و شد و رفت! حالش بده نمیدونم چی گازش زده؟
هممون تو یه اتاق جمع شدیم ...
لیسا- اول باید بریم خونه ی تهیونگ اینا باید باهاشون صحبت کنیمو موضوعو بهشون بگیم!
جمن - پس بپرید برید حاضر شید!
- مگه اونا بوسانن
جیمین - نه پس بنظرت تا سئول میریم و برمیگردیم؟
با حرص گفتم:
- جیمین
به حالت مسخره گفت:
- جونه دلم؟
(اگه به مسخره نمیگفتی نمیشد؟) زهر مار!
- سر به سرم نذار!
موهامو با دستش بهم ریختو گفت:
- اوکی! پس پاشید اماده شید منتظرم!
به همراهه سوجون از اتاق رفتن بیرون منو لیسام سریع حاضر شدیمو رفتیم بیرون ...
از اتاق که خارج شدیم لیسا اروم زد بهم و گفت:
- اوه اوه اناستازیا!
راست میگفت داهیون داشت میومد تو اغوشمون! نزدیک که شد با لحن نیش دار همیشگیش گفت:
- به سلامتی کجا؟
خودم پریدم وسط وگفتم:
- یه سر میریم خونه عمو شجاع!
- ۲.۲k
- ۲۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط